آواآوا، تا این لحظه: 11 سال و 10 روز سن داره

بهترین هدیه خدا به ما

خنده مزن بر دگران

1393/6/25 15:46
نویسنده : سولماز شاداب
294 بازدید
اشتراک گذاری

اون وقتها همیشه وقتی زن و شوهرایی که بعد از بچه دار شدن روابطشون سرد شده رو میدیدم با خودم میخندیدم و میگفتم من و شهاب اصلا و ابدا اینطوری نمیشیم و بچه هم نمیتونه تو عشق ما خللی وارد کنه.اما حالا که گذشته و خودم بچه دار شدم میبینم که این سردی دلیلش بی احساس شدن طرفین نیست بلکه یه زن وقتی مامان میشه دیگه هیچ تایمی مال خودش نیست:

قبل از بچه مرد در حال حرف زدنه و زن سرا پا گوشه و با هم ساعتها حرف میزنن.بعد از بچه مرد در حال حرف زدنه زن هم کمابیش گوش میده وسط حرفای مرد :نکن نرو بالا از مبل خوب میگفتی.آوااااااااااااااا آوااااااااااااا بیا بیا اینجا کتاب بخونیم. به سیب زمینی پیاز ها دست نزن...... و الی آخر و در نهایت حرف زدن ها خلاصه میشه تو 5 دقیقه.

قبل از بچه موقع شام خوردن ریلکس فیلم میبینی و شام میخورین دوتایی بعد ازبجه:یه دستت به بطریه دوغه که آوا خانم داره میبنده و باز میکنه با یه دستت داری شام میخوری تازه این وسطها آوا جونی هم میاد تو بغلت میشینه و در کل نمیفهمی چی خوردی...خخخخخخخخخخخخخخ

قبل از بچه با هم پا میشیم از خواب با هم میخوابیم.بعد از بچه صبحها که بابای خونه میره سر کار شبها هم چون آوا خانم دیر میخوابه بابایی تشریف میبرن میخوابن.حالا ما دیگه کی بخوابیم با خدااااست.

قبل از بچه بیرون که میری کلا با همیم بعد از بچه مامان یا بابا همیشه سه فرسخ اون ورتره دنبال بچه ....

و خلاصه وقتهایی هم که میشه با هم تنها بود اونقدر خسته ای که دیگه نا نداری حرف بزنی.اینایی که میگم نا شکری نیستاااا ولی بعضی وقتها دلم واسه روزهای با هم بودن تنگ میشه خیلیییییییی

خوب بگذریم بریم سراغ آوا جونی و کارای جدیدش:

بهش میگم جیگر مامان کیه؟میزنه رو سینه اش یعنی من من

کلمه هایی که میگه:سیزده.آقا.بابا.مامان. دد. داغ.ماه.گل.گل گلی.ده

ولی کلا کم هم نمیاره هر چی رو میگم بگو مثلا فلان چیز با همون لحن من صدا از خودش در میاره.

برای اینکه لج منو در آره بهش میگم بگو مامان میخنده موذیانه میگه بابا میگم مامان میگه بابا و این پروسه تا فردا صبح اگه بگی ادامه داره.

چند روز پیشها رفته بودیم بیرون داشتیم تو ماشین با شهاب حرف میزدیم که بریم جیگر بخوریم و جیگرکی و اینها که دیدیم این دخمل ما نه که جیگره هی میزنه به سینه اش یعنی منم منم.

هفته ی پیش برای اولین بار دیدم که وسایلی که متعلق به منه رو میشناسه.یعنی ذوق مرگ بودم ها دختر همسایه مون شال منو گذاشته بود رو سرش اومده بود آوا پیش من داد و هوار که شالتو بر داشته.خخخخخخخخ

شبها تو خواب که بهش آب میدم آب تو شیشه اش که تموم میشه توی خوابه ولی با همون حال دستهاشو میماله به هم که یعنی تموم شد.

یک رقاصی شده یک رقاصی شده که نگووووووووو یعنی با هر آهنگی میرقصه کار هم نداره که غمگینه شاده فقط ریتم باشه کافیه.مثلا تو دانشگاه ما با آهنگ موبایل یه آقاهه که زنگ میخورد یا سر کوچه ی مامانم اینا که باند فروشیه آهنگ گذاشته بود خلاصه فرقی نداره کجا و با چه آهنگی.عاشق تیتراژ درد سرهای عظیمه و همین طور تبلیغ چشمک.

آهااان تازه جو هم میده وسط آهنگ شاد میگه اووووووووووووووووووووووووه..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

افسانه
5 آبان 93 12:32
اگه دير بهت سر زدم تقصير خودته!‌ بس كه دير به دير آبديت مي كني... راس مي گي... كلا بچه شكل زندگي رو كامل عوض مي كنه... البته من اين شكل زندگي رو بيشتر دوس مي دارم... راستش اون اوايل خيلي خيلي دلم براي دو نفره بودن تنگ مي شد... نمي دونم شايد بهت حضوري هم گفته بودم... ولي كم كم با كم شدن مشكلات بهداد و جا افتادن شرايط همه چيز رو روال افتاد و من و باباش هم عادت كرديم. مي خوام نويد اين رو بدم كه تا شيش هفت ماه ديگه كه آوا هم سن بهداد مي شه خيلي از اين مشكلات حل مي شن و يه وقت هايي بچه خودش سرش گرمه مي شه مثل گذشته براي پدر سرتا پا گوش بود واي من عاشق اون تيكه لج در آوردن تو شدم واقعا!!! دمش گرم آره قبول دارم این شکل زندگی جذابیت های خودشو داره ولی خوب قبول کن بعضی وقتها آدم کم میاره. امیدوارم همین طور که میگی باشه برای دیر سر زدن هم قبول حق با توا خیلی ممنون که حال میکنی با لج در اومدن من